چگونه فراموشت کنم..
تو را که از خرابه های هرزه گی به قصر سپید عشق صدایم کردی..
آهو بره ای شدی که دوستی گرگ را پزیرفتی و برای اشک های او شانه هایت را ارزانی داشتی..
دستم را به تو میدهم قلبم را به تو میدهم فکرم را به تو میبخشم ونگاهم از آن توست و شانه هایم کهمپرس دیگر بامن غریبه اند وتمامی لحظه ها تو را میخواهند...
سلام آتیلا راستی پذیرفتی رو نوشتی پزیرفتی من تو رو لینک زدم تو هم اگه خواستی لینک منو با عنوان "مرد شعر" بزن
به نام تک مکانیک دلهای تصادفی...سلام..واقعا عالی بود..
اگه کامپیوتر مجانی میخوای بیا